❞ آقایِ وکیل ❞

«آقای وکیل» سفری است میان واقعیت‌های حرفه‌ای، دغدغه‌های اجتماعی و روایت‌های فرهنگی

دلایل شکست پرونده در دادگاه

مهرشاد زارعی
21:47 1404/4/11
150
0 1
دلایل شکست پرونده در دادگاه

پرونده‌های قضایی همیشه با اضطراب، پیچیدگی و حساسیت همراه‌اند؛ سرنوشت افراد در گرو تصمیم‌هایی است که گاه تنها یک‌بار فرصت طرح آن‌ها در دادگاه فراهم می‌شود. اما با وجود تلاش‌های موکل و وکیل، برخی پرونده‌ها در نهایت به نتیجه مطلوب نمی‌رسند. شکست در دادگاه همیشه دلایل ساده و مشخصی ندارد، اما می‌توان با تجربه و تحلیل درست، عوامل اصلی آن را شناسایی کرد.
در گفت‌وگویی صریح و تخصصی با جناب آقای عبدالصمد خرمشاهی، وکیل باسابقه و شناخته‌شده در پرونده‌های کیفری،به بررسی چرایی شکست برخی پرونده‌ها در فرآیند دادرسی پرداخته‌ایم.


1.برای شروع، به عنوان یک وکیل کیفری، چه تعریفی از "شکست پرونده" در دادگاه دارید؟

با سلام،عرض شود که به‌نظر بنده واژه‌ی «شکست» تعبیر مناسبی نیست؛ چراکه در هر پرونده‌ای، نهایتاً یکی از طرفین حاکم و دیگری محکوم می‌شود. بنابراین، بهتر است از عبارت «دلایل عدم موفقیت» استفاده شود؛ چراکه این تعبیر، ملایم‌تر و مناسب‌تر از واژه‌ی «شکست» است.

2.آیا همیشه شکست در دادگاه به معنای ضعف در دفاع و وکالت است؟

همان‌طور که پیش‌تر عرض کردم، بهتر است از واژه‌ی «شکست» صرف‌نظر کنیم. اما درخصوص «ضعف»، از نگاه بنده، ضعف زمانی مطرح می‌شود که وکیلی فاقد مطالعه‌ی کافی باشد، تجربه‌ی لازم را نداشته باشد و حتی نداند که ساختار دفاعی پرونده باید چگونه باشد، از چه چیزی باید دفاع کند و موضوع اصلی دفاع او چیست.گاهی دیده می‌شود وکیلی صرفاً برای رسیدن به نتیجه، به هر روشی متوسل می‌شود، بی‌آن‌که استراتژی مشخصی در دفاع داشته باشد؛ این، به‌نظر من، نشانه‌ی ضعف است.یک وکیل باید بر قوانین تسلط داشته باشد و از تجربه‌ی کافی، به‌ویژه در پرونده‌های حساسی مانند قتل، برخوردار باشد. همچنین مطالعه‌ی دقیق اوراق پرونده از ضروریات حرفه‌ای اوست.من همیشه معتقد بوده‌ام که وکالت، به‌خصوص در پرونده‌های کیفری، نوعی هنر است. صرف آگاهی از قوانین و مطالعه‌ی اوراق، شرط لازم برای موفقیت است، اما به‌تنهایی کافی نیست. وکیل باید احاطه‌ی دقیق بر همه‌ی ابعاد پرونده داشته باشد؛ نه‌فقط از جنبه‌ی حقوقی، بلکه از منظر روان‌شناختی، جامعه‌شناختی و تحلیل موقعیت فردی موکل نیز باید آگاه باشد. اگر وکیلی چنین دیدگاهی داشته باشد، به‌واقع هنرمند است.در مقابل، اگر بدون هیچ‌گونه مقدمه و آمادگی قبلی وارد فرآیند دفاع شود، آن‌هم در پرونده‌های کیفری، به‌نظر من این ضعف محسوب می‌شود. اما وکیلی که بر تمام جوانب تسلط دارد و تلاش حرفه‌ای خود را به‌درستی انجام می‌دهد، ولی نهایتاً به نتیجه مطلوب نمی‌رسد، ضعف نیست. او مسیر را درست طی کرده و مرتکب خطایی نشده است.در پایان، همان‌گونه که پیش‌تر بیان کردم، در هر پرونده‌ای، در نهایت یک طرف حاکم و طرف دیگر محکوم می‌شود. چه بسا من در بسیاری از پرونده‌ها، دفاع را به‌نحو احسن انجام داده‌ام، هیچ نکته‌ای را فروگذار نکرده‌ام و هر آنچه لازم بوده برای استیفای حقوق موکلم انجام داده‌ام؛ اما باید این نکته را در نظر داشت که وکیل تعهد به نتیجه ندارد. وظیفه‌ی او این است که تمام توان حقوقی و تلاش خود را در جهت استیفای حقوقی که قانون‌گذار برای موکل یا متهم قائل شده، به کار گیرد؛ و این نکته، بسیار حائز اهمیت است.

 

3.چه اشتباهاتی از سوی خود متهم می‌تونه مسیر پرونده رو از اول منحرف کند؟

بسیار جدی عرض می‌کنم که عدم صداقت موکل یا متهم، تأثیر مستقیمی بر روند دفاع دارد. اگر متهم یا موکل با وکیل خود روراست نباشد، صداقت نداشته باشد و مهم‌تر از همه دروغ بگوید، بدون تردید این مسئله هم موجب کاهش کارایی وکیل خواهد شد و هم در نهایت به ضرر خود موکل یا متهم تمام می‌شود. در برخی از پرونده‌هایی که با آن‌ها مواجه بوده‌ام، موکل در جلسات مشاوره با من، اظهارات مشخصی مطرح می‌کرد، اما هنگام حضور در دادگاه، به‌گونه‌ای کاملاً متفاوت صحبت می‌کرد. این رفتار، ما را در مسیر دفاع دچار تزلزل و ابهام می‌کرد. واقعاً برای من جای تعجب بود که چرا موکل، با وجود جلسات متعدد، همچنان صداقت نداشت. به عنوان نمونه، در زندان هنگام گفتگو با من، با قاطعیت می‌گفت: «من ضربه را به ناحیه‌ی خاصی نزدم؛ فقط به دستش زدم». اما زمانی‌که در جلسه‌ی دادگاه با قاضی و فضای رسمی دادگاه مواجه شد، ناگهان گفت: «بله، من ضربه را به ناحیه‌ی حساس وارد کردم». طبیعتاً چنین تغییراتی در اظهارات، فرآیند دفاع را بسیار دشوار می‌سازد. اگر از همان ابتدا، موکل با وکیل خود شفاف و صادقانه صحبت کند و واقعیت را بی‌پرده بازگو کند، وکیل می‌تواند تحلیل دقیق‌تری داشته و مسیر دفاع را اصولی‌تر طراحی کند. اما زمانی‌که واقعیت پنهان می‌ماند، وکیل نیز دچار تردید و سردرگمی می‌شود و این موضوع قطعاً به ضرر پرونده خواهد بود.


4.سکوت یا صحبت‌های نسنجیده متهم در مراحل بازجویی چقدر در نتیجه نهایی تاثیر دارد؟

موکلی که به هر عنوان مجرمانه‌ای متهم شده است، از همان ابتدا باید شفافیت کامل در اظهارات خود داشته باشد و از بیان سخنان متناقض یا ضدونقیض پرهیز کند. معمولاً بسیاری از افرادی که برای اولین‌بار مرتکب جرم یا جنایتی می‌شوند، در مراحل مختلف تحقیقات، تحت تأثیر اطرافیان یا شرایط روحی و روانی، اظهارات متعددی با محتوای متفاوت بیان می‌کنند.روندی که بارها دیده‌ام این است که ابتدا اعتراف می‌کنند، سپس اظهارات خود را انکار می‌نمایند و در ادامه مدعی می‌شوند که تحت شکنجه یا فشار بوده‌اند و گفته‌های پیشین‌شان مطابق با واقعیت نبوده است.بدون تردید، در برخی موارد، متهمان تحت فشارهای جسمی یا روحی، مطالبی را مطرح می‌کنند که از حقیقت فاصله دارد. اما باید توجه داشت که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اخذ اقرار تحت شکنجه یا اجبار، کاملاً ممنوع است.در مواردی دیده‌ام که متهم پس از مدتی اعلام می‌کند اظهارات اولیه‌اش تحت فشار بوده، اما اثبات این ادعا برعهده‌ی خود اوست؛ او باید نشان دهد که آنچه گفته با واقعیت منطبق نبوده و ناشی از اجبار یا تهدید بوده است. از سوی دیگر، متهم حق سکوت دارد و می‌تواند در برابر سؤالات، پاسخی ندهد. این، یکی از حقوق قانونی و شناخته‌شده‌ی متهم است. اما باید توجه داشت که سکوت در همه‌ی شرایط منجر به نجات متهم نمی‌شود. گاهی بیان واقعیت می‌تواند زمینه‌ساز دفاع مؤثر و کاهش مجازات باشد.بنابراین، سخنان ضد و نقیض، نسنجیده، یا سکوت‌هایی که ناشی از ضعف یا ترس است، نه‌تنها مفید نیست، بلکه در بسیاری از موارد به زیان متهم نیز تمام می‌شود.همان‌گونه که پیش‌تر اشاره کردم، بسیاری از متهمان برای اولین‌بار مرتکب جرم می‌شوند، شناخت دقیقی از فرآیندهای قضایی ندارند، ذهن‌شان پریشان است و دچار استرس، اضطراب و تشویش می‌شوند. در نتیجه، ممکن است تحت تأثیر آن شرایط نابسامان روحی، مطالبی را بیان کنند که بعدها حتی خودشان تعجب کنند که چگونه آن سخنان را بر زبان آورده‌اند.مواردی نیز وجود دارد که متهم در مرحله‌ی تحقیق، به سؤالات پاسخ داده، اما بعدتر ادعا کرده که متن اظهارات را نخوانده یا ندانسته آن را امضا کرده و تحت فشار بوده است. این‌ها موضوعاتی است که در فضای واقعی تحقیقات کیفری، کاملاً محتمل و بعضاً طبیعی است.اما اگر متهمی آگاهانه دروغ بگوید، سعی کند واقعیت را تحریف کند، آن را معکوس جلوه دهد و با وکیل خود صادق نباشد، نباید انتظار داشته باشد که دفاع از او به بهترین نحو ممکن انجام شود.

5.چه خطاهایی از طرف وکیل ممکنه باعث از دست رفتن شانس پیروزی در دادگاه بشود؟

به نظر من باید بین پرونده‌های حقوقی و کیفری تفاوت قائل شد. روند رسیدگی در پرونده‌های حقوقی معمولاً مشخص و روال‌مند است، اما در پرونده‌های کیفری موضوع کاملاً متفاوت است. شاید صحیح نباشد که در پرونده‌های کیفری از «خطا» صحبت کنیم؛ بهتر است اصطلاحاتی مانند «قصور»، «عدم آگاهی» یا «نداشتن تجربه» را به کار ببریم. یک وکیل با تجربه در پرونده‌های کیفری، با احترام و متانت در برابر قاضی ایستادگی می‌کند و به‌صراحت دیدگاه خود را بیان می‌دارد. همچنین، اگر در خلال رسیدگی مقررات آیین دادرسی کیفری رعایت نشود، موظف است که با احترام، به قضات تذکر دهد و در جهت دفاع از حقوق متهم، آن‌چه لازم است را انجام دهد و کوتاهی نکند.اگر قاضی به وکیل بگوید «لایحه دادید، کافی است و نیازی به صحبت بیشتر نیست»، این نظر به نظر من، با قانون و اصول دادرسی منطبق نیست.وکیل می‌تواند لایحه‌ای مفصل در خصوص مسائل رخ داده در دادگاه تنظیم و به قاضی محترم ارائه کند و حتی در برخی موارد تذکرات لازم را نیز مطرح نماید.بنابراین، این ضعف‌ها یا کمبود تجربه و یا فقدان شجاعت لازم ممکن است به ضرر وکیل تمام شود.

 

6.عدم آشنایی با جزییات پرونده یا قوانین خاص چقدر در شکست پرونده نقش دارد؟

وکلا باید تلاش کنند که تسلط کامل بر قوانین داشته باشند، همچنین به‌طور دقیق اوراق پرونده را مطالعه کنند و از آراء وحدت رویه و رویه‌های حاکم در محاکم آگاه باشند. علاوه بر این، باید به بسیاری از مسائل دیگر نیز مسلط باشند. بدون این موارد، موفقیت در پرونده‌ها دشوار خواهد بود.بنابراین، وکیلی که پرونده‌ای را قبول می‌کند، باید کاملاً مجهز به این دانش و اطلاعات باشد و با دست پر وارد دادگاه شود. در غیر این صورت، نباید انتظار موفقیت داشته باشد.

مهارت‌های وکیل در پرونده‌های قتل

پرونده‌های قتل، از پیچیده‌ترین و حساس‌ترین پرونده‌های کیفری محسوب می‌شوند که رسیدگی به آن‌ها نیازمند وکیلی با ویژگی‌ها و توانمندی‌های ویژه است. در ادامه، مهم‌ترین خصوصیات یک وکیل متخصص در پرونده‌های قتل را به‌صورت خلاصه و کاربردی مرور می‌کنیم :


1.تمرکز بالا و حضور مؤثر در صحنه

وکیل چنین پرونده‌هایی باید شخصیتی دقیق، صبور، منطقی و در عین حال، دارای واکنش سریع و ذهنی آماده باشد.چون در لحظاتی مانند حضور در دادسرا، اتاق بازپرس، بازسازی صحنه قتل یا جلسات دادگاه، ممکن است جزئیاتی مطرح شود که در سرنوشت پرونده تأثیر مستقیم داشته باشندهمچنین تسلط نسبی بر زبان بدن به او این امکان را می‌دهد که رفتار متهم، شهود و حتی قاضی را تحلیل کند. به‌عنوان مثال، لرزش دست، تغییر لحن یا حرکات چشم متهم هنگام مواجهه با یک مدرک حساس یا ابزار احتمالی جرم، می‌تواند حاوی نشانه‌هایی باشد که مسیر پرونده را تغییر دهد.

2.پرونده قتل، جای آزمون و خطا نیست

داشتن حداقل ۸ سال سابقه‌ در وکالت حرفه‌ای، به‌ویژه در حوزه کیفری، یکی از پیش‌نیازهای مهم برای ورود به پرونده‌های قتل است. این‌گونه پرونده‌ها به دلیل ابعاد پیچیده، حساسیت اجتماعی و آثار غیرقابل جبران حکم، نیازمند وکیلی هستند که نه‌تنها با مقررات حقوق جزا و آیین دادرسی کیفری آشنا باشد، بلکه بارها در فضای واقعی دادسرا، دادگاه و حتی بازسازی صحنه جرم حضور داشته باشد؛ چراکه تجربه عملی است که به وکیل کمک می‌کند از اشتباهات رایج در استدلال پرهیز کند و در لحظه‌های حیاتی، تصمیم‌هایی بگیرد که واقعاً به نفع موکل باشد. شناخت رویه‌های قضایی، واکنش قاضی به دفاعیات و تاکتیک‌های طرف مقابل، چیزی نیست که صرفاً با مطالعه به‌دست آید؛ بلکه محصول سال‌ها حضور میدانی و تحلیل پرونده‌های واقعیست.

3.تسلط کامل بر حقوق جزا و آیین دادرسی کیفری

هیچ وکیلی بدون اشراف عمیق به مفاهیم، ساختار و رویه‌های حقوق جزا و آیین دادرسی کیفری نمی‌تواند وارد میدان پیچیده و پرچالش پرونده‌های قتل شود. شناخت دقیق عناصر جرم، تفاوت قتل عمد و غیرعمد، آگاهی از مقررات مربوط به دفاع مشروع، شرکت در جرم، یا تعدد و تکرار، تنها بخشی از این تسلط است. در کنار آن، وکیل باید به فرآیند رسیدگی کیفری از تحقیقات مقدماتی تا اجرای حکم نیز کاملاً مسلط باشد؛ چراکه هر اشتباه در استناد یا استدلال می‌تواند به تغییر مسیر پرونده منجر شود.در پرونده‌های قتل، جزئیات حقوقی همیشه حیاتی‌اند. تسلط بر قانون، نه فقط ابزار دفاع است، بلکه گاهی تنها راه نجات متهم یا احقاق حق اولیای دم محسوب می‌شود.

4.آشنایی با پلیس علمی

در بسیاری از پرونده‌های قتل، پلیس با تحلیل شواهد فیزیکی مثل الگوی خون‌پاشی، زاویه اصابت گلوله، محل دقیق جراحت‌ها، آثار انگشت، الیاف، یا حتی خاکِ زیر ناخن، گزارشی فنی ارائه می‌دهند که می‌تواند مسیر پرونده را به‌کلی تغییر دهد. این گزارش‌ها معمولاً در دل خود، روایت علمی از صحنه جرم دارند؛ روایتی که گاهی از شهادت شهود هم قوی‌تر است. در چنین شرایطی، وکیل باید توانایی خواندن دقیق این گزارش‌ها، تحلیل درست داده‌ها و در صورت لزوم، نقد و رد علمی آن‌ها را داشته باشد. ناآشنایی با مفاهیم پلیس علمی ممکن است باعث شود وکیل، یک اشتباه ظاهراً فنی را نبیند و همین مسئله، به ضرر موکل تمام شود.

5.با مفاهیم و کاربردهای پزشکی قانونی آشنا باشد

در پرونده‌های قتل، کالبدشکافی جسد تنها یک روند پزشکی نیست، بلکه گزارشی بی‌کلام از بدن خاموش قربانی است که می‌تواند حقیقت را فریاد بزند. سخت‌شدگی عضلات، تغییر رنگ پوست، نوع جراحت‌ها، شکستگی‌های غیرطبیعی، آثار خفگی، باقی‌مانده‌ی سموم یا داروها در خون، و حتی وضعیت معده، هرکدام سرنخی مهم درباره علت مرگ، ابزار قتل یا زمان تقریبی وقوع جنایت در اختیار می‌گذارند و ممکن است مسیر پرونده را تغییر دهند.در چنین فضایی، وکیلی که با مفاهیم و فرآیندهای پزشکی قانونی آشنایی نداشته باشد، عملاً بخشی حیاتی از پازل پرونده را نادیده می‌گیرد؛ چراکه او باید بتواند تشخیص دهد آیا گزارشی که به‌ظاهر علمی و بی‌طرفانه است، واقعاً با شواهد موجود و خطوط اصلی پرونده همخوانی دارد یا نه. در بسیاری از موارد، وجود تناقض میان گزارش اولیه و نظریه نهایی پزشکی قانونی، گره‌ای تعیین‌کننده در سرنوشت متهم ایجاد می‌کند.بنابراین، آشنایی با زبان و منطق پزشکی قانونی، یعنی توانایی خواندن نشانه‌هایی که تنها بدن بی‌جان قربانی در خود پنهان دارد؛ و برای وکیلی که می‌خواهد در صحنه‌های پیچیده قتل نقش مؤثر داشته باشد، این دانش نه یک مزیت جانبی، بلکه بخشی جدانشدنی از توانمندی حرفه‌ای اوست.

6.تسلط بر رویه قضایی؛ تحلیل حرفه‌ای آراء قتل

در پرونده‌های قتل، مطالعه‌ی نظام‌مند آرای صادرشده از دادگاه‌های کیفری و دیوان عالی کشور، برای وکیل جنایی یک الزام است نه امتیاز. هرچند بسیاری از این پرونده‌ها در ظاهر شباهت‌هایی دارند، اما تصمیم نهایی قضات، بسته به استدلال، نحوه استناد، نوع ادله، و شخصیت متهم تفاوت‌های جدی دارد. وکیل باید بتواند تشخیص دهد در کدام شرایط قاضی قانع می‌شود، چه نوع دفاعی معمولاً پذیرفته نمی‌شود، و در چه مواردی احتمال نقض یا تأیید رأی در دیوان وجود دارد. مطالعه و تحلیل حداقل ۲۰۰ رأی کیفری در حوزه قتل، نه‌تنها درک عمیق‌تری از منطق دستگاه قضایی به او می‌دهد، بلکه کمک می‌کند در میدان واقعی، تصمیم‌های دقیق‌تر، شجاعانه‌تر و مؤثرتر بگیرد.

7.مشورت با متخصصان

در پرونده‌های قتل، حتی باتجربه‌ترین وکلا نیز نمی‌توانند به‌تنهایی همه ابعاد ماجرا را تحلیل کنند. یک وکیل حرفه‌ای می‌داند که بهره‌گیری از دانش تخصصی دیگران، بخشی جدایی‌ناپذیر از دفاع مؤثر است. مشورت با بازپرس‌های ویژه قتل، پزشکان قانونی، اساتید جرم‌شناسی و روان‌شناسی، وکلای باسابقه و کارآگاهان جنایی، به او این امکان را می‌دهد که پرونده را از زوایای متنوع و دقیق بررسی کند. گاهی تنها یک دیدگاه متفاوت از یک پزشک یا نظریه‌ای روان‌شناختی، مسیر دفاع را تغییر می‌دهد و روند رسیدگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در چنین پرونده‌هایی، تسلط بر روند دفاعی نتیجه بهره‌گیری هوشمندانه از ترکیب دانش‌های گوناگون است.

8.تسلط روانی و مدیریت تهدیدها 

پرونده‌های قتل، صرفاً میدان نبرد حقوقی نیستند؛ این پرونده‌ها گاهی با تنش‌های روانی شدید، تهدیدهای مستقیم یا غیرمستقیم، فشارهای رسانه‌ای و واکنش‌های احساسی خانواده قربانی یا حتی متهم همراه‌اند. در چنین شرایطی، وکیل باید بتواند تسلط روانی خود را حفظ کند، تصمیمات شتاب‌زده یا احساسی نگیرد و پیشاپیش نسبت به تهدیدهای احتمالی شناخت داشته باشد. ارزیابی فضای پرونده از منظر امنیتی، تعامل هوشمندانه با اولیای دم، و در صورت لزوم، جلب حمایت نهادهای امنیتی یا صنفی، بخشی از بلوغ حرفه‌ای وکیل در چنین موقعیت‌هاییست. این توانایی، مرز بین یک وکیل صرفاً حقوق‌دان و یک وکیل واقع‌گرا و حرفه‌ای را مشخص می‌کند.

 

نقطه تلاقی دانش، شهامت و انسانیت

وکیلِ پرونده قتل، صرفاً یک فرد آشنا به قانون نیست؛ بلکه باید قدرت تحلیل، تصمیم‌گیری و مدیریت شرایط بحرانی را نیز داشته باشد. چنین پرونده‌هایی تنها با دانش حقوقی پیش نمی‌روند؛ بلکه ترکیبی از تجربه، دقت، و درک انسانی را می‌طلبند. وکیلی که این مهارت‌ها را در کنار هم نداشته باشد، ممکن است در میانه‌ی مسیر از ادامه بازبماند. این نقطه، جایی‌ست که علم، شجاعت و فهم عمیق از انسان‌ها در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.


پربازدیدترین مطالب